*مقدمه
بیتعارف این یک نقد جدی به جریان ارزشگرا است که با سخنان و مواضع رهبر انقلاب سطحی برخورد میکند. کمتر مواضع رهبری مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد یا مبنای آسیبشناسی و طرحریزیهای جدی و مبنایی میشود. عمدتا این گونه است که بیانات ایشان در مقطعی گذرا تنها تکرار یا نهایتا تأیید میشود و خیلی زود هم به فراموشی سپرده میشود و این اصلا سنت پسندیده و مطلوبی برای آنان که ادعای ولایتمداری دارند، نیست.
این در واقع همان معضلی است که خود ایشان در سخنرانیشان در حرم رضوی به آن اشاره كردند و ضمن توجه دادن به نامگذاری سال جدید توضیح دادند که پر کردن در و دیوار از شعارها و تابلوهای مختلف آن چیزی نیست که مورد مطالبه ایشان است. این سخنانِ واجد تأمل در واقع انتقاد از یک جنس برخورد بود.
مواضع رهبری و دغدغههای ایشان باید محور جلسات و گفتوگوها و طرحریزیها و ایدهپردازیها و مبنای طراحی راهبردها باشد. دغدغههای رهبری باید دغدغههای جریان ارزشی باشد و اکنون چندان این گونه نیست. خیلی از برخوردها با دغدغههای رهبری شعاری و سطحی است؛ مثلا در موضوع علوم انسانی، مهندسی فرهنگی، کرسیهای آزاداندیشی و نظریهپردازی یا خیلی موضوعات دیگر اینگونه است. رهبری به تایید کسی نیاز ندارند. راه را نشان میدهند تا ما هوشمندانه راه را پی بگیریم. گاه آنقدر سستی میکنیم که ایشان خود داعیهدار میدان میشوند و شخصا به میدان میآیند؛ چنانکه در موارد گوناگون نظیر موضوع الگوی پیشرفت اسلامی- ایرانی هم خود داعیهدار تشکیل جلسه نخبگانی شدند که البته مثال در این مورد واقعا زياد است.
آنچه در این مجال مورد نظر است تاکید چندین باره ایشان بر موضوع اخلاق سیاسی، تقوای سیاسی، شناخت مسائل اصلی و مراعات در اظهارنظرهاست؛ موضوعی که چندی پیش برای چندمین بار از سوی رهبر انقلاب مطرح شد و بخشی از سخنان ایشان در جمع اعضای مجلس خبرگان رهبری را به خود اختصاص داد و در حرم رضوی نیز به گونهای دیگر مورد اشاره قرار گرفت. نظر به اهمیت این موضوع در این مجال با حوصله بیشتری به شناخت معضل، ریشهیابی علل آن و نیز جستجوی راهحلها خواهیم پرداخت.
*شناخت معضل
شناخت دقیق صورت مسئله همواره متضمن بخش عمدهای از جواب است. باید روشن کنیم وقتی از بداخلاقی سیاسی یا شناخت مسائل اصلی سخن میگوییم، بیانمان ناظر به کدامین آسیب و کدامین معضل است؟ به نظر بايد دو معضل را در مقام شناخت و تبیین از هم تفکیک کرد و بعد به چارهجویی در مورد آن پرداخت. (الف) گاهي در فضای سیاسی کشور مسئله را درست تشخیص میدهیم؛ اما مواجهه ما با مسئله درست، نادرست است و (ب) گاهي مشکل در اصل تعریف مسائل است. رهبر انقلاب در مورد هر دو وضعیت سخن گفتهاند که برای روشن شدن موضوع برخی بیانات ایشان را از نظر میگذرانیم.
الف) مسئله درست؛ مواجهه نادرست
آن گاه که مسئله را درست تشخیص میدهیم اما در مواجهه نادرست عمل میکنیم، در واقع گرفتار یک آسیب رفتاری هستیم. رهبر انقلاب در دیدار خبرگان رهبری نسبت به اهانتها و هتک حرمتها تذکر دادند و تصریح کردند: «مخالفت كردن، استدلال كردن، يك فكر سياسى غلط يا يك فكر دينى غلط را محكوم كردن، يك حرف است، مبتلا شدن به اين امرِ خلاف اخلاق و خلاف شرع و خلاف عقل سياسى، يك حرف ديگر است؛ ما اين دومى را به طور كامل و قاطع نفى ميكنيم؛ نبايد اين كار انجام بگيرد. متأسفانه بعضى اين كار را ميكنند.» ایشان در واقع اشاره به حالتی داشتند که جریان انقلابی مصداق نقد و در واقع مسئله را درست شناخته است اما در مواجهه با مسئله درست، نادرست عمل کرده است. این، یک نقد رفتاری به جریان ارزشی کشور است.
در موارد مختلفی رهبر انقلاب در همین باب سخن گفتند و مثلا از ظلم کردن پرهیز دادند. ایشان تصریح کردند: «زيادتر نگوييد از آنچه كه هست، از آنچه كه بايد و شايد. منصف باشيم؛ عادل باشيم. اينها آن وظايف ماست. اينجور نيست كه ما چون مجاهديم، چون مبارزيم، چون انقلابى هستيم، بنابراين هر كسى كه از ما يك ذره -به خيال ما و با تشخيص ما- كمتر است، حق داريم كه دربارهاش هر چى كه ميتوانيم بگوييم؛ نه، اينجورى نيست. بله، ايمانها يكسان نيست، حدود يكسان نيست و بعضى بالاتر از بعضى ديگر هستند. خدا هم اين را ميداند و ممكن است بندگان صالح خدا هم بدانند؛ لكن در مقام تعامل و در مقام زندگى جمعى، بايد اين اتحاد و اين انسجام حفظ بشود و اين تمايزها كم بشود.» (بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیئت علمی دانشگاه ها 2/4/89)
يعني اگر در شناخت مصداق نقد یا همان مسئله موفق بودیم و در جایگاه حق قرار داشتیم، بر مبنای قواعدی مشخص میتوانیم نسبت به مواجهه با جریان مقابل اقدام کنیم نه هر گونه که خواستیم. از این دست تذکرها در سخنان رهبر انقلاب زياد است.
ب) مسئله نادرست؛ مواجهه درست یا نادرست
همیشه اما این گونه نیست که معضل، صرفا یک معضل رفتاری باشد و در شناخت مسئله موفق بوده باشیم. این موضوعی متفاوت نسبت به موضوع قبل است و حکایت از جنس طرح مسائل در فضای سیاسی کشور دارد. مسائلی که اکنون بیش از اندازه به سطحیگرایی و دعواهای خرد نیل کرده است.
رهبر انقلاب در همین دیدار خبرگان، خطاب به بزرگان لب به سخن گشودند و گفتند: «من به بزرگان هم نصيحتى بكنم. اين نصيحت به جوانها بود، پيرها هم محتاج نصيحتند؛ آنها هم بايد توجه كنند. مواضع درست گرفتن، حرف درست زدن، تحت تأثير خبرهاى دروغ قرار نگرفتن، اين هم وظيفه است. هزاران نفر در نظام اسلامى دارند محض رضاى خدا زحمت ميكشند و تلاش ميكنند و شب و روز خودشان را ميكُشند، براى اينكه طبق حركت اسلامى يك كارى انجام بگيرد، نظام اداره شود، وظايفِ بسيار سنگين انجام بگيرد؛ اما انسان يك خبر دروغى را بشنود، بنا كند همهى اينها را زير سؤال بردن -مسئولين دولتى را، ديگران را، ديگران را- اين هم مصلحت نيست، اين هم خلاف است. هم جوانها بايد مراقبت كنند، هم پيرها بايد مراقبت كنند. ما، هم در جوانىمان احتياج به نصيحت داريم، هم حالا كه پير شديم، احتياج به نصيحت داريم.» این به معنی نشناختن درست مسائل بود.
وقتی رهبری در جای دیگر میگویند دلخوریها را دخالت ندهید، یعنی در تعریف مسئلهها مشکل داریم و نه صرفا در مواجهه با مسائل. ایشان تصریح کردند: «اينجور نباشد كه دلخورى از يك نفر آدم، ما را وادار كند عملى بكنيم، حرفى بزنيم، اقدامى بكنيم كه برخلاف مصالح كشور باشد؛ كه گاهى انسان مشاهده ميكند! از يك نفر به خاطر يك كارى، به خاطر شخصش، به خاطر يك اظهارى، يك دلخورىاى پيدا ميكنيم، بعد اين دلخورى سايه مىافكند بر همهى رفتار ما؛ اين درست نيست.»
یا وقتی ایشان از اصلی و اصولی نبودن برخی انتقادات سخن میگویند، باز اشاره به همین معضل دارند. ایشان تصریح کردند: «بايد مشتركات را نگاه كرد، نقاط اصلى را بايد پيدا كرد. بعضى از اين مسائلى كه ماها مطرح ميكنيم و رويش تكيه ميكنيم، حقاً و انصافاً مسائل اصلى نيستند، اينها مسائل اصولى نيستند. مسائل اصولىترى وجود دارد كه بر آنها بايد تكيه كرد. مىبينيد دشمن چه چيزى را هدف قرار داده است...» (بیانات در دیدار اعضای خبرگان 25/6/89)
وقتی موضوعی که به مسئله نخبگان تبدیل شد، از اساس نادرست بود، دیگر درست یا نادرست بودن نوع مواجهه چندان تفاوتی نمیکند. چه آنکه اصل مواجهه راه به خطا بردن است.
سخنان رهبری در حرم مطهر رضوی(ع) هم ناظر به هیمن مسئله بود. در آنجا نیز ایشان بار دیگر از درگیر شدن به مسائل حاشیهای برای چندمین بار پرهیز دادند. رهبر انقلاب فرمودند: «كشور به مسائل حاشيهاى مبتلا نشود. ببينيد، در بسيارى از اوقات يك مسئلهى اصلى در كشور وجود دارد كه همه بايد همت كنند و به سراغ اين مسئلهى اصلى بروند؛ بايد مسئلهى كانونى كشور اين باشد؛ اما ناگهان مىبينيم از يك گوشهاى يك صدايى بلند ميشود، يك مسئلهى حاشيهاى درست ميكنند، ذهنها متوجه آن ميشود. اين مثل اين ميماند كه در يك مسافرت مهمى، كاروانى، قطارى دارد حركت ميكند، هدفش رسيدن به يك نقطهى خاص است؛ ناگهان ذهنها را مشغول كنند به يك چيز حاشيهاى در بيابان، از راه باز بمانند، احياناً امكان ادامه حركت هم از آنها گرفته شود. مسائل حاشيهاى نبايد به ميان بيايد. مردم ما خوشبختانه قدرت تحليل دارند، هوشمندند، هوشيارند؛ ميتوانند مسائل فرعى و حاشيهاى را از مسائل اصلى جدا كنند. توجه شود مسائل حاشيهاى كانون توجه افكار عمومى قرار نگيرد.»
اکنون در شرایطی قرار گرفتیم که بسیاری از جدالهای سیاسی به سطحی نازل و کودکانه تقلیل یافته و موضوعاتی به مسئله اصلی کشور تبدیل میشود که فاقد ارزش است. این نسبت به معضل نخست مشکلی مبناییتر و کلانتر است و صرفا رفتاری نیست. جریان ارزشی اگر واقعا ادعای ولایتمداری دارد، باید درک کند رهبری از فضای سیاسی کنونی و حرف و حدیثهای کودکانه میدان سیاست نه تنها خرسند نیستند، بلکه به شدت گلایه دارند. باید فکری به حال این مسئله کرد و با صدای بلند پرسید چرا این قدر فضا به سطحی شدن سوق یافته و چرا این قدر رهبری باید یک مسئله را به مدعیان ولایتمداری تذکر دهند؟
*ریشهیابی علل
اکنون بايد به این سوال پاسخ دهیم که چه شد به این شرایط دچار شدیم. بررسی علل از آن رو اهمیت دارد که ما را در ارائه راهحلها کمک خواهد کرد. هر کدام از دو معضل یاد شده علتهاي خود را دارند و طبیعتا راهحل خود را.
الف) مسئله درست؛ مواجهه نادرست
از قبل این نقد بر جریان اصولگرایی وارد بود که برخی گمان میکردند اگر کسی را قبول نداشتیم یا کسی واجد انحرافهايی بود، مجازیم به هر بهانه ممکن او را له کنیم و به مواجهه با او برخیزیم. برخی گمان میکردند هر کس اشکالی داشت، برای آنکه با او مقابله کرده باشیم باید سریعا او را فراماسونر، وابسته، جاسوس، دزد و... کنیم و بعد هم سوابق خاندانش را برای اثبات اتهاماتش فهرست نماییم!
مشکل آنجا دوچندان شد که برخی با همان گارد که در مقابل جبهه غیرخودی گرفته بودند، وارد جبهه خودی شدند در حالی که اصل جواز ورودشان محل بحث بود. برخوردهای رادیکال یا متعصبانه از یک سو و مواجهه عاري از منطق و عقلانیت و همراه و همگام با ترویج اسامی و القاب خاص برای افراد از الزامات این نوع مواجهه غلط بود.
این آسیب در دل جریان انقلابی وجود داشت و انتخابات 88 علت تشدیدی آن شد. آنجا که رقیب جدالی تمام عیار را سامان داد و رییس جمهور قانونی کشور را با القابی نظیر فرعونی و رمّال و دروغگو و دیکتاتور و... خطاب کرد؛ حال آنکه هنوز انتخاباتی برگزار نشده بود. افرادي مانند علی مطهری هیچ گاه این فصل از دفترچه انتخابات را ندیدند و نخواستند ببینند. از مدتها پیش پایان دوره مدارا اعلام شده بود و انتخابات 88 صفآرایی سنگین جریانات مختلفی بود با نیتهای مختلف با پروژه مشترک "نه احمدینژاد". مناظرههای تلویزیونی اما همه چیز را برملا کرد.
آنچه قبل از انتخابات و نیز بعد از آن رقم خورد، جدال سیاسی را سنگینتر کرد. حرفهای پشت پرده را علنی كرد. این جدال تا حدود زیادی تمام شد؛ اما گاردی که جریان ارزشی در این جدال گرفته بود، باقی ماند و به درون جبهه خودی انتقال یافت. اگر به ماههای قبل از انتخابات برگردیم مثلا نوع برخوردی که با کروبی میشد، حتی در مقام نقد محترمانه و از منظر دلسوزانه و ارشادی بود که مثلا آقای کروبی شما که یک فرد با سوابق انقلابی هستید دیگر چرا؟! این لحن نوشتنها هم در سایه تند شدن فضا به فراموشی رفت و همان جدال تند به درون اصولگرایان انتقال یافت.
پیش از این با این مشکل و این آسیب دست و پنجه نرم میکردیم و دشمن نیز از برخی برخوردهای متعصبانه خودیها برای خود کیسه میدوخت. بعد از جدال سنگین انتخاباتی آن آسیب گذشته، یک معضل تمام عیار شد و اکنون باید به حال این ادبیات سیاسی که بر آن اصول تکفیر حاکم است، فکری کرد.
ب) مسئله نادرست؛ مواجهه درست یا نادرست
1- برخورداری از ادبیات نخبگانی امتیاز دولت خاتمي بود و فقدان ادبیات مردمی ضعف آن. در مقابل برخورداری از ادبیات مردمی امتیاز دولت ارزشگراي نهم و دهم بود و فقدان ادبیات نخبگانی ضعف آن. ادبیات نخبگانی خاتمي اگرچه میان او و مردم کمکم فاصله انداخت و دغدغههای اصلاحطلبان و مردم را کاملا متفاوت از هم رقم زد، اما همین ادبیات بانی بحثهای تئوریک و جدالهای عمیق تئوریک بود. در درون بدنه اصلاحات و در میان جوانان اصلاحات جوششی در راستای تدوین و تبیین همین مفاهیم تئوریک شکل گرفته بود. سخن در چیستی جامعه مدنی و حقوق شهروندی و آزادی بیان و... بود.
احمدینژاد البته مفاهیمی غنی را مطرح و همان ارزشهای انقلاب را زنده كرد اما ادبیات او بیش از آنکه ادبیاتی نخبگانی باشد، مردمی بود. جدای از این، دولت کمتر فرصت بحث و گفتوگو با دانشگاهیان را فراهم آورد. مرکز بررسیهای استراتژیک فعالیت درخور توجهی انجام نداد و حتی کمی بعد نامش به مرکز بررسیهای راهبردی تقلیل یافت. در موضوعات عظیمی چون طرح تحول اقتصادی مجموعه مدون یا کتاب و دفترچهای که بخواهد نخبگان را مخاطب خود قرار دهد و واجد ادبیات نخبگانی باشد، منتشر نشد و... . دولت با متن مردم ارتبط گرفت و با زبان آنان سخن گفت و این البته از امتیازات او بود اما در عین حال نقطه ضعف او هم بود. عدم توجه به ظرفیت ادبیات نخبگانی جامعه نخبگانی را از عمق به سطح میکشاند و همین هم شد.
2- به جهت سرعتی که جریان انقلابی بعد از سوم تیر گرفت با شرایطی بدون آلترناتیو تئوریک مواجه شدیم. پیشتر رقیب ما شبهاتی مبنایی داشت که پاسخ به آنها نوعی پویایی و رشد جریان ارزشی را هم رقم میزد. این موجب میشد مسائل جریان ارزشی مسائلی واجد ارزش و قوی باشد. اما این آلترناتیو تئوریک از میان رفت و تنها بحثهای خرد و سطحی سیاسی باقی ماند. این گونه بود که صورت مسئلهها این قدر خندهدار و کاریکاتوری شد.
*جستجوی راهحل
الف) مسئله درست؛ مواجهه نادرست
تا وقتی مریض به بیماری خود آگاه نباشد، سوگمندانه باید گفت طلب درمان بیفایده است. جریان ارزشی نخست باید سخنان رهبری را با عمق وجود بشنود و به این آسیبشناسی فائق آید. باید کنار گذاشتن رویه گذشته را تمرین کند. ادبیات برخی رسانههای مدعي اصولگرايي باید تغییر كند. برخورد عقلانی و تئوریک با مسائل روز و برخورد نخبگانی با موضوعات باید جایگزین برخوردهای سطحی شود. عملکرد سایت تازه تاسیس برهان از همین رو محل ارج است. باید جنس تحلیلها و تبیینهای نخبگانی به آغوش جریان ارزشی باز گردد و آستانه تحمل در جبهه خودی افزایش یابد.
ب) مسئله نادرست؛ مواجهه درست یا نادرست
از یک سو بايد صورت مسئلههایی را که رهبری در جامع مطرح میکنند، جدیتر از پیش پی گرفت و از سوی دیگر بايد به مسئلهسازی همت كرد. اگر جریان مقابل ما به طرحریزی و جلسات صبحانه و عصرانه و... پایبند بود و منشور مینوشت، جریان اصولگرایی متاسفانه کمتر از ظرفیت اتاق فکر برخوردار شد و شاکلهای چون حلقه کیان یا حلقه آئین را هیچ گاه در خود ندید. اگر رهبری بارها به مسئله اتاق فکر توجه دادند، این جریان اما همچنان به همان دعواهای زرگری میدان سیاست مشغول ماند. نبود اتاق فکر و مجموعه راهبردی موجب اصلی شدن مسائل فرعی و بر زمین ماندن صورت مسئلههای اصلی بود. این البته معضلی است که اکنون قرارگاه عمار به نظر میرسد در پی رفع آن باشد.
*نتیجه گیری
در حوزه اخلاق سیاسی در ایران با دو آسیب مواجه هستیم. یک "آسیب رفتاری" و یک "آسیب پارادایمی". "آسیب رفتاری" آن گاه است که صورت مسئله را درست تشخص میدهیم اما نوع مواجهه ما با مسئله صحیح و اسلامی نیست و "آسیب پارادایمی" آن گاه است که پارادایم حاکم بر فضای سیاسی کشور صورت مسئلههای ما را در همان سطح خرد چه بخواهیم و چه نخواهیم سوق میدهد. به عبارت دیگر، در حالت نخست مشکل ما صرفا کنشهای سیاسی است و در حالت دوم مشکل ما مسئلههای سیاسی.
توصیهها و تذکرهای اخلاقی میتواند به حل آسیب نخست كمك كند. اما برای حل آسیب دوم که آسیب کلیدیتري است، باید پارادایم حاکم بر فضای سیاسی را تغییر داد. جنس تعریف صورت مسئلهها و جنس دغدغهها را تغییر داد. تذکرهاي اخلاقی برای این آسیب تنها نقشی مقطعی ایفا میکنند. مواجهه با این آسیب خیز بلندتری را میطلبد. باید کنشهای سیاسی را به سوی نخبگانی و عمیق شدن سوق داد.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : راهحل گلايههاي رهبر انقلاب در مورد اخلاقسياسي و اصلي- فرعي كردن مسائل چيست؟, بیتعارف این یک نقد جدی به جریان ارزشگرا است که با سخنان و مواضع رهبر انقلاب سطحی برخورد میکند, ,